خبرهای روز

یاد تو هنگامه بر پا می کند
عالم افسرده احیا می کند

می کند شیرین تمام کام ها
واژه ها را باز معنا می کند

می زند پرچم به دیوار محل
روشنی در کام شب ها می کند

دور کوچه ریسه های رنگ رنگ
کوچه را با نور زیبا می کند

بوی عود و دود اسپند و دعا
جان عاشق را مصفا می کند

بوی عطر شمعدانی های سرخ
توی کوچه باز غوغا می کند

قاب عکسی از شهیدان محل
تکیه بر گلدان زیبا می کند

می رود از بوستان عاشقی
دسته ای نرگس مهیا می کند

توی گلدانی به عطر و بوی یاس
دسته گل ها را زهم وا می کند

بین رؤیاهای خود غرق است دل
دلبری‌ها حین رؤیا می کند

ناچشیده جرعه ای از کام او
آرزوها را به دل جا می کند

روزهای هفته می آیند و او
مانده را از رفته منها می کند

در غروب تنگ این آدینه ها
عشق را در جمعه پیدا می کند

می کند نیّت، قلم در دست راست
نامه را یکباره انشا می کند

می نگارد نامه را با رنگ سبز
نامه را در پاکتی تا می کند

پای این اوراق سبز عاشقی
با مدادی سرخ امضا می کند

روی پاکت می نویسد یک کلام
«یاد تو هنگامه بر پا می کند».